مدح و منقبت حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام
ای آفـتاب فـاطـمه، در شهـر ری مقیم ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم صحنت مطاف جان، حرمت جنّة النّعیم عـبد عـظـیـم خـالـق بـخـشـنـدۀ عـظـیم صَـلّی عَـلی جـَلالِـکَ یا سـَـیّدُ الـکـریم ای مـهـرت آفـتـاب درخـشـان هر دلی فـرزند فـاطـمه، خـلـف مـرتضی علی مـرآت جان به نـور جـمـال تو منجـلی تو کـیـسـتی که گـفـته ولی اللّهت، ولی ای رتـبـهات به نـزد ولـیّ خـدا عـظـیم ای از زمین ری جـلـواتت بر آسـمـان نـام تـو چـون ائـمـّۀ اطـهــار جــاودان آورده سـر فـرود به خـاک تـو آسـمان هر بامداد و شامـگـهـان بر مـشام جان بـوی بـهـشـت آورد از تـربـتـت نـسـیم تو سـیـد الـکـریـم و کـرامـت تـبـار تو دامان سـبـز ری شـده بـاغ و بـهـار تو بـار عـلــوم ریـخـتـه از شـاخـسـار تـو بـاشـد بـهـشـت قـرب الـهـی مـزار تـو با مهـر تو ز آتـش دوزخ مرا چه بـیم! بوی حـسین میدمد از خاک این مزار یا کـربـلا به دامن ری گـشـتـه آشکـار قـبـر تو کـعـبـۀ دل خـوبــانِ روزگــار جـدّ مـطـهّـر تو قـسـیـم بـهـشـت و نار مهـر تو نیز جـنّت و قهـرت بود جحیم صحن مطهّرت به زمین عرش دیگر است همسایۀ تو زادۀ موسی بن جعـفر است جاری ز چشمههای علوم تو کوثر است تا قـبّۀ طلات به ری سایهگـسـتر است بر ری سزد که رشک برد جنّةُ النّعـیم در شهـر ری غـریـبی و با خـلق آشـنا از ما همه تضّرع و عجز، از تو اعتنا زیـبـد امـام عـصرِ تو گـوید تو را ثـنـا بـا جــمــلـۀ مــبـارک «اَنـتَ ولُّـیّـنــا» خـطّ تو خطّ نـور و صراط تو مستقـیم |